بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

بهار آغاز عشقی بی تکرار

روزئولا

روزئولا، چه اسم شیکیه نه؟ من تا دیروز اسمش رو نشنیده بودم چهارشنبه بود که بعد از ظهرش رفتیم پارک. شبش بهار تب کرد و تا صبح همش پا شویش کردیم هذیونم می گفت. گفتیم احتمالا از دندونشه به همین خیال بودیم که یه شب دیگه هم صبر کردیم، اما موضوع جدی تر از این حرفها بود، ... اطلاعات بیشتر رو می تونید در ادامه مطلب بخونید ... چه اسم شیکیه نه؟ من تا دیروز اسمش رو نشنیده بودم چهارشنبه بود که بعد از ظهرش رفتیم پارک. شبش بهار تب کرد و تا صبح همش پا شویش کردیم هذیونم می گفت. گفتیم احتمالا از دندونشه به همین خیال بودیم که یه شب دیگه هم صبر کردیم، اما موضوع جدی تر از این حرفها بود، بچه اصلاً حال نداشت تکون بخوره. تو تب داشت می سوخت. اون بهار ش...
7 شهريور 1391

دارم میام

بالاخره روزهای دوری و انتظار داره تموم میشه. فردا دارم میرم پیش بهار و مامانش. امشب که تلفنی با مامان بهار صحبت کردم گفت که بهار تاتی تاتی میکنه. البته باید دستشو بگیرن. نمی دونم چرا دختر گلم کف پاهاشو فعلاً نمی ذاره زمین. همش دوست داره روی نوک پنجه راه ببرنش. از همه دوستایی که تو این روزهای دوری بهم دلداری دادن ممنونم. ان شالله فردا میرم و بعد از 10 روز دختر گلم رو میبینم. خیلی خوشحالم. دیگه طاقت ندارم تا فردا صبر کنم. بعد از تعطیلات که برگشتیم خونه، سعی می کنیم بیشتر به وبلاگ برسیم و زود به زود مطلب بزاریم. راستی پیشاپیش عید همگی مبارک باشه. طاعات و عبادات همگی مامانها و باباها هم قبول باشه. ...
26 مرداد 1391

هشت ماهگیت مبارک

بهار، دیروز 8 ماهه شد. هشت ماهگیت مبارک عزیزم. باورم نمیشه که 8 ماه از روزی که بهار به دنیا اومد گذشته. این 8 ماه گرچه خیلی سخت، ولی خیلی خیلی شیرین بود. حالا دیگه بهار .... لطفاً برای دیدن بقیه به ادامه مطلب بروید ... بهار، دیروز 8 ماهه شد. هشت ماهگیت مبارک عزیزم. باورم نمیشه که 8 ماه از روزی که بهار به دنیا اومد گذشته. این 8 ماه گرچه خیلی سخت، ولی خیلی خیلی شیرین بود. حالا دیگه بهار میتونه بدون نیاز به مراقبت بشینه. البته از یک ماه پیش شروع کرده بود به نشستن اما تا می نشست زود می افتاد. حالا 10 روزی میشه که بدون کمک میشینه. خداروشکر از وقتی که اومدیم الیگودرز، به خاطر آب و هوای اینجا حالت خیلی بهتره. تو تهران به خاطر گ...
21 مرداد 1391

دوری

بهار و مامانش امروز رفتند الیگودرز پیش مامان بزرگ و بابابزرگ بهار. بابایی هم تنها مونده خونه. واااای نمیدونید دوری از بهار چقدر برام سخته. البته قبلاً هم یک بار تجربه دور بودن ازش رو داشتم. توی عید هم یک هفته من تهران بودم و بهار و مامانش الیگودرز. اما این بار نمی دونم چرا اینقدر برام سخته. تو این دو سه ماه اخیر بدجوری به بهار وابسته شده بودم. بهارم همین طور. هر روز بعد از ظهر که از شرکت میرفتم خونه، به محض اینکه در رو باز می کردم و بهار منو می دید، آن چنان ذوق زده می شد و خنده های از ته دل می کرد که خودم متعجب می شدم. حتی بهم مهلت نمی داد که برم دستامو بشورم بعد بیام بغلش کنم. اگه یه لحظه دیر می رفتم سراغش گریه می کرد. حالا نمی...
17 مرداد 1391

شعر مامانی

بی امان روح را  ازتن جدا باید نمود               از برایش عاشقانه حوض کوثر باید سرود رویت از الطاف حق, ای جان گلگون شده       آیه های مهدوی بر پیکرت همسو شده ای گل ناز دلم، در من تنیدی بی امان          شاید از ره توشه ای سازی دلم را بی فغان سور مسروران آورید, پندار مجنونان آورید       تا بگویم با دل وارسته ام اینک بهارم آمده   این شعر در زمان بارداری سروده شده و شاید وزنش درست نباشه اما احساساتم رو خیلی بهتر می تونم اینطوری بیان کنم ...
15 مرداد 1391

بهار از نگاه آمار

بهار جونم مشخصاتت  رو از بدو تولد تا 7 ماهگیت، تو وبلاگت می ذارم تا یادمون نره چی بودی، چی شدی یا بهتره بگم چی داری می شی دور سر بدو تولد : 35 cm قد بدو تولد:  51 cm وزن بدو تولد: 3.480 kg دور سر 2 ماهگی : 38 cm قد 2 ماهگی: 56 cm وزن 2 ماهگی: 4.800 kg دور سر 4 ماهگی : 39.5 cm قد 4 ماهگی: 65 cm وزن 4 ماهگی: 6.100 kg دور سر 6 ماهگی : 41.5 cm قد 6 ماهگی: 70 cm وزن 6 ماهگی: 7.200 kg دور سر 7 ماهگی : 42 cm قد 7 ماهگی: 70 cm...
14 مرداد 1391

وقتی اشتیاق تو چشات برق میزنه

یه وقت هایی میگم کاش زودتر وبلاگ نوشتن رو شروع می کردم, لحظات قشنگی که تو دل مامانی بودی!!! واقعاً تو خیلی بلایی, عسل مامانی تو!!! فدات بشه مامانی . امروز داشتم عکساتو یه نگاه مینداختم, دیدم وقتی اشتیاق تو چشات برق میزنه یه چیز دیگه ای میشی و پیش خودم گفتم اونایی که تو فکربچه نیستن شاید فکرشم نمی کنن که دیدن لبخند فرزند قشنگ ترین لذت زندگیه. آنوقت بود که تصمیم گرفتم.....   یه وقت هایی میگم کاش زودتر وبلاگ نوشتن رو شروع می کردم, لحظات قشنگی که تو دل مامانی بودی!!! واقعاً تو خیلی بلایی, عسل مامانی تو!!! فدات بشه مامانی . امروز داشتم عکساتو یه نگاه مینداختم, دیدم وقتی اشتیاق تو چشات برق میزنه یه چیز دیگه...
9 مرداد 1391

پوست موز چه مزه اییه؟؟

بهار جونم هر کاری می کنم هیچ میوه ای رو دوست نداره, سیب, موز, گلابی, هلو,..... تا جلو دهنش می برم دهنشو محکم می بنده !!! دیروز داشتم موز می خوردم و متوجه علاقه بهار به پوست موز شدم. تا نزدیکش بردم از دستم قاپید و شروع کرد به خوردن پوست موز(اونم با چه علاقه ای) حالا چی توی مزه پوست موز دیده نمی دونم!!! راستی بهار پوست موز چه مزه اییه؟؟!!!!...... ...
4 مرداد 1391

بهار بدو بیا

بهار من توی اواخر سه ماهگیش بود که شروع کرد به برگشتن, اما تا یه ذره میگذشت شروع میکرد به گریه کردن که چرا نمیتونه جلو بره,  دستاشو کنارش مثل بال های هواپیما نگه می داشت، انگار که داره پرواز می کنه. همش نگران بودم که نکنه دیرتر از زمان معمولش سینه خیز رفتن رو شروع کنه و کی حرکت می کنه و ... (از همین نگرانی هایی که همه مامان ها دارد). اما کم کم .... بهار من توی اواخر سه ماهگیش بود که شروع کرد به برگشتن, اما تا یه ذره میگذشت شروع میکرد به گریه کردن که چرا نمیتونه جلو بره,  دستاشو کنارش مثل بال های هواپیما نگه می داشت، انگار که داره پرواز می کنه. همش نگران بودم که نکنه دیرتر از زمان معمولش سینه خیز رفتن رو شروع کنه و کی حرکت می کنه...
2 مرداد 1391