بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

بهار آغاز عشقی بی تکرار

چشم پزشکی

        هفته پیش رفتیم بیمارستان هلال ایران برای چشم بهار. قبلش نوبت گرفته بودم و دوشنبه صبح ساعت 8 وقت داشتیم. توی این فاصله که پذیرش بشیم و منتظر بمونیم تا صدامون کنن بهار یک لحظه آروم و قرار نداشت. همش در حال ورجه وورجه و این طرف و اونطرف رفتن بود. ما هم طبق معمول نفس نفس زنان به دنبال بهار.         توی محیط ساکت بیمارستان، فقط سروصدای بهار شنیده میشد که از این راهرو به اون راهرو میدوید. وقتی نوبتمون شد اول باید میرفتیم توی یک اتاق که چندتا پرستار با یه دستگاهی چشمش رو معاینه بکنن. بهار شاد و شنگول تا چشمش افتاد به اون محیط و تا نشستیم روی صندلی که با دستگاه چشمشو...
30 تير 1392

مبارزه با بیماری

 5 شبه همش تب میکنی، دو شب اول که هم تبت بالا بود و هم علامت دیگه ای نداشتی برای همین دکتر داروی خاصی نداد و فقط تب بر و مسکن من هم تا امشب نتونستم به وبلاگت سر بزنم بعدش که اسهال شدی و کل روزا یا تو بغلم چسبیده بودی یا خواب بودی یا بیحال پلک می زدی من و بابا یا داشتیم تو رو پاشویه میکردیم یا اسهالت رو جم و جور قرار بود نمونه ادرار ازت بگیریم و لی مگه اسهالت اجازه به ما داد هنوز هم موفق نشدیم دیشبم که یکم بهتر شدی تونستی بیجون یکم بخندی     امشبم که بدنت دونه های قرمز ریز زده باید فردا بریم دکتر ای خدا این بچه ها خیلی گناه دارن زودتر خوبشون کن   اینم یه عکس از بهار وقتی که تب کرده   ...
22 تير 1392

آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چند روزی بود که همه چیزها داشت روبه راه میشد، شب ها بهار بهتر غذا می خورد و شب ها خوب می خوابید و من خوشحال از این قضیه!! گفتم بچم رو بردم دکتر هنوز دوا نداده خدا رو شکر اوضاعش بهتره، با سر و صدای تخریبم که کنار اومده بودیم. یکشنبه با هزار دوز و کلک از بهار نمونه ادرار گرفتم و دادم آزمایشگاه، بعدش هم خوشحال رفتم چشم پزشکی! اما دکتر بدون هیچ معاینه ای گفت باید ببرید بیمارستان برای سونداژ چشم و برای گفتن همین یک جمله بدون هیچ معاینه خاصی 30 هزار تومان حق ویزیت گرفت! آخی خوش بحالش جملاتش چقدر گرانبها هستند! یکی مثل اون، یکی هم مثل ما، کار مفت و مجانی هم بهمون نمی دن تازه واسه نوشته هام هم هیچکی یک نظر خشک خالی هم نمی ذاره! دلم گرفته! از ای...
20 تير 1392

حلولش حلاوت زندگیمان شد

بعد از دو سال دوری از حلاوت روزه داری، رمضان امسال حلولش، حلاوت زندگیمان شد. شیرینیش بر کام تمام مسلمین مبارک باد. توشه تقوا برچینیم از این خان الهی که گستردگی اش تا هفت خوان پهن است و سعادت برچینیدنش فراهم. خدایا دوری از این خوان نعمت چه سخت گذشت و شیرینی حلاوتش چه گوارا! امید که خداوند توفیق روزه داری پر توشه به همه مادران عنایت کند. آجَرَکُم ُالله......اَیُهالمُومِنات.
20 تير 1392

برگ های زرین

به خودم می بالم که برگ های زرینی در زندگیم ورق خورده!! به خودم می بالم که تونستم با احساسم مقابله کنم و برای حفظ دندون های بهار شیر شبانه رو قطع کنم!! به خودم می بالم که تونستم یه بار دیگه حجامت کنم و از آثار خوبش بهره مند شم. البته این بار، بهار هم تو اتاق بود و شاهد کل فرآیند بود بعدش همش می اومد می گفت اوف اوف بعدم بوسش می کرد به خودم می بالم که تونستم با عملیات تخریب ساختمان همسایه کنار بیام و بهار رو به صداهاش عادت بدم و مجبور به ترک منزل و ترک همسر نشم تو کوچه ما این دومین خونه است که داره تخریب میشه برای زیر آوار نرفتنمون دعا کنید به خودم می بالم که با وجود وسوسه هایی برای رای ندادن رفتم رای دادم که اگه نمی رفتم الان شاهد...
12 تير 1392

مرورنامه نیم ماهه زندگی بهار

دو هفته ای  هست که از بهار چیزی ننوشتم! کلی اتفاق افتاده! اما خوب، مرور میکنیم این نیم ماه از زندگیش را. دو هفته پیش رفتیم بوستان جوانمردان!!! بر خلاف تصورمون باز هم بهار رو سفیدمون کرد و گذاشت کلی خوش بگذرونیم و خوش بهش بگذره! من همیشه فکر میکردم اینجا هم مثل نهج البلاغه است اما دیدم که خیلی بهتره! بهار هم کلی توپ بازی کرد و ... هفته پیش هم بخاطر وجود سر و صداهای زیاد همسایه بعلت تخریب! تصمیم گرفتیم از سر و صداهای شهری دور بشیم و به دامان طبیعت پناه ببریم. این شد که عازم آب نیک روستایی بعد از فشم شدیم. تقریبا ظهر رسیدیم اونجا و با یک طبیعت زیبا و سر سبز و بویژه آب و هوای خنک روبرو شدیم. آب رود اونجا بسیار سرد بود، بطوری...
12 تير 1392

درس عبرت

روز اول تیرماه با تلفن بیسیممون خداحافظی کردیم!!!.... چرا؟؟؟؟....خوب معلومه دیگه بهار خانوم استکان آب رو ریخت روش و منهدمش کرد. البته این اولین خسارتی نبود که به ما وارد شده، کلی ظرف و ظروف و آنتن دیجیتال و ... قبلا باهاشون خداحافظی کرده بودیم اما خوب خیلی اذیت کننده نبود به اندازه این یکی! آخه خیلی بدرد بخور بود و بدون اون با وجود بهار دیگه مکالمه بسختی صورت میگیره!!!! از همه بدتر اینکه رفتیم تعمیرش کنیم قابل تعمیر نبود و اگه الان بخواهیم یه دو نه نوش رو بخریم کلی قیمتش رفته بالا، ماهم که پولدار!!! اون روزی که این گوشی رو خریده بودیم اگه می دونستیم اینقدر قیمت ها نجومی بالا می رن و بهار وروجک داغونش میکنه حتما دو تا بیسیم میخریدیم!......
3 تير 1392

برای همسرم!

زتمام بودنی هاتو فقط از آن من باش ❤❤❤ که به غیر باتوبودن دلم آرزو ندارد برای همسرم! همسرم تولدت، سالروز زمینی شدنت را مرور میکنم! در قاب خاطرات بر بال قاصدک ها پیغام تبریکم را پذیرا باش. همسر عزیزم! امروز روز تولدت رو تبریک میگم و امیدوارم همیشه در کنار هم باشیم و همینطور عاشقانه و بی ریا با هم باشیم و با هم بمونیم. ...
2 تير 1392

سفر پرماجرا - قسمت دوم

این روزها کمبود وقت و نداشتن اینترنت من رو از وبلاگم دور کرده! حالا که فرصتی پیش اومده به همراه قطره ای اینترنت، ادامه خاطرات سفرمون رو مرور می کنم. به سمت بجنورد که حرکت کردیم بهار خوابید و تقریبا تا برسیم خواب بود. شب ساعت 10 رسیدیم و بهار که دیگه بیدار شده بود از دیدن مادربزرگش واقعاً ذوق زده شده بود و از در و دیوار بالا می رفت. شب که خیلی خسته بودیم به خاطر زیارتهای شبونه، تخت خوابیدیم. فردا بعد از ظهر عازم گشت و گذار شدیم اول رفتیم بوستان جاوید سر مزار بابای علی که فاتحه بخونیم که بهار خواب بود و اونجا تازه بیدار شد. بعد رفتیم یه گشت تو بازار زدیم و رفتیم آیینه خانه مفخم رو ببینیم که گفتن واسه تعمیرات فعلاً بازدید نداریم. آیینه خانه م...
26 خرداد 1392