چشم پزشکی
هفته پیش رفتیم بیمارستان هلال ایران برای چشم بهار. قبلش نوبت گرفته بودم و دوشنبه صبح ساعت 8 وقت داشتیم. توی این فاصله که پذیرش بشیم و منتظر بمونیم تا صدامون کنن بهار یک لحظه آروم و قرار نداشت. همش در حال ورجه وورجه و این طرف و اونطرف رفتن بود. ما هم طبق معمول نفس نفس زنان به دنبال بهار. توی محیط ساکت بیمارستان، فقط سروصدای بهار شنیده میشد که از این راهرو به اون راهرو میدوید. وقتی نوبتمون شد اول باید میرفتیم توی یک اتاق که چندتا پرستار با یه دستگاهی چشمش رو معاینه بکنن. بهار شاد و شنگول تا چشمش افتاد به اون محیط و تا نشستیم روی صندلی که با دستگاه چشمشو...