باغ وحش

      از حدود دو سالگی بهار، براش یک مجموعه از عروسک های پلاستیکی حیوانات خریده بودم که خیلی بهشون علاقه داشت. این مجموعه شامل فیل، شیر، ببر، پلنگ، خرس، کرگدن، گورخر، زرافه و ... بود و برای خود من خیلی جذاب بودن چه برسه به بهار. همیشه اونا رو میاره و جلوی خودش مرتب می چینه روی زمین و کلی ذوق می کنه. یا اینکه از من میخواد که براش اونا رو بچینم.

      تا اینکه چند ماه پیش احساس کردم اونقدر بزرگ شده که بتونم ببرمش تا زنده همین حیوونا رو ببینه و لذت ببره. البته اینو بگم که ما همیشه مخالف نگهداری حیوونا توی قفس هستیم و اعتقاد قلبی ما اینه که بهتره همه حیوانات توی محل زندگی اصلی و با آزادی زندگی کنن. اما به هر حال سعی کردم کمی دید آموزشی داشته باشم و سعی کنم این مساله باعث بشه یه چیزی به دانسته هاش اضافه کنه.

      اواخر تابستون بود که بهار رو بردیم باغ وحش ارم. با اینکه همیشه وقتی جایی میریم بهار خیلی شیطنت میکنه و همش در حال دویدن و اینطرف و اونطرف پریدنه اما این بار یه کم کمتر این کار رو می کرد. منم سعی می کردم از فرصت استفاده کنم و همش سعی می کردم در مورد حیوون هایی که میدید براش توضیح بدم. البته اصلاً هدفم این نبود که همه این حرفا رو یاد بگیره ولی میدونستم که توضیحاتم در ناخودآگاه ذهنش حک میشه و حداقلش اینه که باعث میشه در آینده از دوستداران و طرفداران حقوق حیوانات بشه.

      بهار از دیدن حیواناتی که مدت ها با عروسک هاشون بازی می کرد بینهایت ذوق می کرد. با دیدن تک تکشون خنده های با صدای بلند می کرد و تو چشماش شور و شعف وصف ناپذیری دیده می شد.

      البته طبق معمول عکس گرفتن از بهار ماموریت غیرممکن بود چون یک لحظه ثابت یک جا نمی ایستاد. برای همین به جز دو سه تا از عکس ها که یه جا گیرش آوردم، بقیه رو از حیوانات گرفتم که اینجا میذارم.

تعدادی از حیوانات عروسکی بهار

اینم حسن ختام بازدید از باغ وحش. همه بچه ها اصرار داشتن که تو بغل این کانگورو عکس بگیرن و ما هم مجبور شدیم کلی تو صف کانگورو بایستیم