بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

بهار آغاز عشقی بی تکرار

تجربه یبوست

1391/9/15 10:09
نویسنده : مامان بهار
1,044 بازدید
اشتراک گذاری

هنوز یک ماه از غذاخور شدن بهار نگذشته بود که دچار یبوست شد، اولش گفتیم دوره ای یه می گذره!

به خاطر غذا خور شدن طبیعیه!از خود راضی اما چشمتون روز بد نبینه! آب نخوردن های بهار، گرمای بیش از حد تابستون و رژیم غذایی کم فیبر و لب نزدن بهار به هیچ نوع میوه ای مسئله رو روز به روز حاد تر کرد(میوه نخوردنش تقریباً همچنان ادامه داره). هی روزها میومدن و دفع بهار سخت تر از قبل! چه فشار روحی ای تحمل کردم من! فرسوده شدم.ناراحت

معطل نکردیم بردیمش اول دکتر طب سنتی، خوب دستوراتی داد که بعضی هاش روی بهار عملی نبود و یا چیزهایی که میگفت بهار نمی خورد، خلاصه افاقه نکرد. بعد از یه هفته ده روز با زور شیاف شکمش کار کرد.(وقتی بعد از 10 روز دفع انجام بشه چه انتظاری میشه داشت؟)

اونجا تازه متوجه شدم که ای داد بیداد بچم شقاق هم پیدا کرده، دفع دردناک و سخت همراه با گریه و خونگریه

بقیه اش رو تو ادامه مطلب بخونین....

خلاصه بردیمش فوق تخصص گوارش نوزادان، اونم گفت باید روزی 3 لیوان آب بدی با فیبر و میوه فراوان تا یک ماه اگر بهبود حاصل نشد باید عکس بگیریم از روده هاش! ای داد بیداد حالا چجوری آب بدم. نمی دونید با چه فیلمی درازش میکردیم رو پا، کلی شکلک و ادا و شعر وغزل می خوندیم با ابزار های مختلف بهش آب میدادیم، تازه یه نفری هم نمیشد باید باباشم حتماً کمکم میکرداوه یه بار با قطره چکون، یه بار با دارو خوری، یه بار با سر آب مرکبات گیری، یه بار با استکان، یه بار با لیوان آموزشی

اما مگه میشد 3 لیوان آب بدی بخوره، حالا منم استرس داشت داغونم میکرداسترسو استرس های منم بابای بهارو داشت داغون می کرد.چشمک

حالا من چه کنم خدایا! من که هیچ وقت دلم نمیومد شوهرم رو تنها بذارم دیگه هر جور شده علی جونو راضی کردم که برم خونه مامان اینا، آخه باباش دلش نمیومد ازش دور شه. اونجا چون هوا خنک تر بود، فکر کردیم کمتر عرق می کنه و آب بدنش کمتر از دست میره.

خدا رو شکر تغییر مکان دو هفته ای ما جواب داد و بهار اوضاعش خیلی خوب شد. و من مرتب چربش میکردم تا شقاقش خوب شه.

با اومدن دوباره به تهران 3 - 4 هفته نشده بود که دوباره یبوست شد و بعد از رفتن به مسافرت تشدید شد.

دیگه کارمون به تنقیه هم کشید، تصورش رو بکن چه روزگاری داشتیم.

دوباره گفتم بلند شم برم الیگودرز، دوباره رفتم دو هفته موندم. اما ایندفعه دیگه مثل دفعه قبل تغییر آب و هوا افاقه نکرد و بهار رو بردیم یه متخصص اطفال با تجربه.

دکتر میگفت که دوره درمان یبوست 5 تا  6 ماه هست و تا بچه یکم بهبود پیدا کرد نباید مراقبت ها رو حذف کرد.

خلاصه داروی گیاهی ثناگل رو داد و گفت یک هفته هر شب بهش 3 سی سی بدم و پماد هیدروکورتیزون رو داد گفت 3-4 روز بزنم که درد بچه کم شه بیشتر نزنم.

آخه دکتر میگفت که به خاطر شقاق بچه خودش رو نگه میداره. بعدش گفت انجیر یا برگه زردآلو رو بخیسونم، صاف کنم و هر شب بهش بدم. تو خورشتش هم آلو بریزم روغن زیتون فراوان در غذا و سایر مواد ملین مثل بامیه و... بعد از یه هفته با دارو و غذا کنترلش کنم. تا شکمش سفت شد دارو بدم که دوباره شقاق نشه و غذاش رو مراقبت کنم.

خلاصه دستور پزشک با وسواس زیاد انجام شد و الان دارم به خوبی یبوست بهار رو کنترل میکنم روزی هزار بار به جون اون دکتر دعا میکنم. تازه اوایل هر شب بهش آب هندونه هم میدادیم اما الان بهار انار با هسته می خوره و خیار رنده شده، همچنین برنج رو از غذاش تقریبا خذف کردم، به ندرت به دارو نیاز داره

هر شب روغن زیتون با قطره چکون بعد از شام بهش میدم ،به اندازه دارو خوریش، یعنی 10- 12 سی سی، بیشتر هم برگه زردآلو میخیسونم اونم از نوع آفتابیش که هم بیشتر دوست داره هم اثرش بهتر از انجیره.

راستی گاهی هم گل محمدی دم میکنم میدم بخوره به حق، جای ثناگل اونم خوب بوده براش

ولی بهترین دارو همون غدای مناسب هستش.

اینم از تجربه ما گفتیم شاید به درد کسی هم بخوره

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بعدتر نوشت:

از عوارض یبوست در صورت عدم درمان علاوه بر ایجاد شقاق بچه از دفع خوداری میکند و این خود باعث تشدید یبوست و شقاق و ایجاد سیکل معیوب می گردد.

باعث گود شدن زیر چشم بعلت فشار هنگام دفع و در سالهای بعد باعث کم شدن بینایی چشم می گردد.(سیاهی زیر چشم بعلت تجمع خون سودایی در آن ناحیه می باشد).

 احتمال عفونت ادراری تشدید میگردد.

کم اشتهایی و عدم وزن گیری(بهار جان در آن دو ماه 100 گرم هم اضافه نکرد)

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان مریم
15 آذر 91 9:28
آخی...چه تجربه ی دردناکی...ایشاله بهارم زودی خوب شه و دیگه درد نکشه...


الحمدلله خیلی الان اوضاعش خوبه البته بخاطر مراقبت های ویژه
شادي
15 آذر 91 14:29
آخي، ايشاالله كه زود زود خوب بشي خانم كوچولو .
مامان آراد(خاطره)
15 آذر 91 14:36
سلام...امیدوارم که حالتون خوب باشه... آراد در مسابقه نی نی فشن شرکت کرده...خوشحالمون میکنین اگه به لینک وبلاگی که پایین براتون میزارم برین و برامون که کدمون 007 هستش در قسمت نظرات رای بدین...هر وبلاگ میتونه به دو نفر رای بده... http://ninimod.niniweblog.com/post20.php
گل سکوت
15 آذر 91 18:04
سلاااااااااااااااااااااااااااااااام لطفا به وبگاهم سری بزنید و در نظر سنجی شرکت کنید با سپاس قبلی
گل سکوت
16 آذر 91 18:15
سپاس از شرکت در نظرسنجی بعله به درد میخوره
مامان معصومه
19 آذر 91 9:47
الهی خاله فدات شه چه دردی کشیدی . آفرین مامان با تلاش مواظب دخملمون باش
مامان شين
19 آذر 91 15:09
سلام الهى بميرم چه دردى كشيده نازكلم....محمدم هم تا وقتى شير مادر مى خورد تا سه ماهكى اصلا دفع نداشت كارم اين بود هفته اى يه بار تحريكش كنم.اما با شير خشك درست شد....از روى بهار جونى ببوس
مسافر
19 آذر 91 21:57
خیلی سخته
خیلی سخت
من وقتی مطهره آبله مرغون گرفته بود و درست در محل دفعش آبله زده بود و از ترس دو روز جیش نمیکرد تا شیافش کردم , کلی استرس و فشار بهم وارد شد
خیلی درک میکنم سختیهایی رو کشیدی
خیلی خوب شد ولی تجربه هاتو نوشتی
حتما کنترلش کن چون همون عوارضی رو که نوشتی در صورت کنترل نشدن شخص دچار میشه
دختر همسایه ما تو فاصله دو تا سه سالگی یبوستهای شدید داشته و متاسفانه چشمش دچار انحراف شده
مواظب دختر گلت باش
در پناه خدا

وای چه وجشتناک!!!
زهره مامان آریان
25 آذر 91 8:25
چقدر تجربه سخت و دردناکی بود.خدا رو شکر که بهتر شده.واقعا سخته.طفلی بهار چی کشیده