بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

بهار آغاز عشقی بی تکرار

دخترم روزت مبارک

میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر، به همه دخترای ایرانی به خصوص دختر گل خودم، بهار مبارک باد. دخترم، همیشه برای داشتن تو خداوند را شاکرم. همیشه به این فکر می کنم که خدا خیلی خیلی دوستمون داشته که به عنوان اولین فرزند، یک دختر بهمون عطا کرده. به خدایی خدا سوگند می خورم که از اولین روزی که روح خداوندی در وجود تو دمیده شد، به وفور آثار برکت رو در زندگیمون دیدم. اینو برای خیلی ها که تجربه اش رو ندارن هم تعریف کردم. همه ازم می پرسن: «درسته که میگن دختر به زندگی برکت میده؟» و من براشون توضیح میدم: «تا وقتی که با چشماتون نبینین، تا زمانی که خودتون تجربه اش نکنین، باورش و درکش سخته. ولی من با تمام و...
17 شهريور 1392

آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چند روزی بود که همه چیزها داشت روبه راه میشد، شب ها بهار بهتر غذا می خورد و شب ها خوب می خوابید و من خوشحال از این قضیه!! گفتم بچم رو بردم دکتر هنوز دوا نداده خدا رو شکر اوضاعش بهتره، با سر و صدای تخریبم که کنار اومده بودیم. یکشنبه با هزار دوز و کلک از بهار نمونه ادرار گرفتم و دادم آزمایشگاه، بعدش هم خوشحال رفتم چشم پزشکی! اما دکتر بدون هیچ معاینه ای گفت باید ببرید بیمارستان برای سونداژ چشم و برای گفتن همین یک جمله بدون هیچ معاینه خاصی 30 هزار تومان حق ویزیت گرفت! آخی خوش بحالش جملاتش چقدر گرانبها هستند! یکی مثل اون، یکی هم مثل ما، کار مفت و مجانی هم بهمون نمی دن تازه واسه نوشته هام هم هیچکی یک نظر خشک خالی هم نمی ذاره! دلم گرفته! از ای...
20 تير 1392

حلولش حلاوت زندگیمان شد

بعد از دو سال دوری از حلاوت روزه داری، رمضان امسال حلولش، حلاوت زندگیمان شد. شیرینیش بر کام تمام مسلمین مبارک باد. توشه تقوا برچینیم از این خان الهی که گستردگی اش تا هفت خوان پهن است و سعادت برچینیدنش فراهم. خدایا دوری از این خوان نعمت چه سخت گذشت و شیرینی حلاوتش چه گوارا! امید که خداوند توفیق روزه داری پر توشه به همه مادران عنایت کند. آجَرَکُم ُالله......اَیُهالمُومِنات.
20 تير 1392

برگ های زرین

به خودم می بالم که برگ های زرینی در زندگیم ورق خورده!! به خودم می بالم که تونستم با احساسم مقابله کنم و برای حفظ دندون های بهار شیر شبانه رو قطع کنم!! به خودم می بالم که تونستم یه بار دیگه حجامت کنم و از آثار خوبش بهره مند شم. البته این بار، بهار هم تو اتاق بود و شاهد کل فرآیند بود بعدش همش می اومد می گفت اوف اوف بعدم بوسش می کرد به خودم می بالم که تونستم با عملیات تخریب ساختمان همسایه کنار بیام و بهار رو به صداهاش عادت بدم و مجبور به ترک منزل و ترک همسر نشم تو کوچه ما این دومین خونه است که داره تخریب میشه برای زیر آوار نرفتنمون دعا کنید به خودم می بالم که با وجود وسوسه هایی برای رای ندادن رفتم رای دادم که اگه نمی رفتم الان شاهد...
12 تير 1392

برای همسرم!

زتمام بودنی هاتو فقط از آن من باش ❤❤❤ که به غیر باتوبودن دلم آرزو ندارد برای همسرم! همسرم تولدت، سالروز زمینی شدنت را مرور میکنم! در قاب خاطرات بر بال قاصدک ها پیغام تبریکم را پذیرا باش. همسر عزیزم! امروز روز تولدت رو تبریک میگم و امیدوارم همیشه در کنار هم باشیم و همینطور عاشقانه و بی ریا با هم باشیم و با هم بمونیم. ...
2 تير 1392

تقدیم به تمام مادران ایرانی

امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا. بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟ صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟ آن زمان که خط خطی های بی‌قراری ام را با مهر و محبّتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه ی زندگی را به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مانده است. و من باز فراموش می‌کردم محبت تشدید دارد. در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم پای من آمدی، بار ها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی. آری، از تو آموختم، حتی در سخت ترین شرایط، امید را هرگز از یاد نبرم. یادم نمی‌رود چه شب ها که تا صبح بر بالینِ من، بوسه بر پیشانیِ تب دارم می&...
12 ارديبهشت 1392

نوروز تان پیروز

بهار آمد از دورترین فاصله های نم زده دلبستگی. بهار می آید، همیشه، در همه حال و در همه سال! بهاری بودنت را با تمام وجود استشمام می کنم. بهار نازنینم! نامت را بهار نامیدم ،تا همیشه در تفسیر تحول زندگی سرودی آتشین بسرایی و به یاد داشته باشی که زیبایی ترین معجزه خدا بر روی زمین، بهار است. همیشه جان و روانت بهاری باد! دوستان عزیز پیشاپیش این عید سعید وخجسته را تبریک عرض می کنم! نوروزتان پیروز، هر روزتان نوروز!   ...
5 فروردين 1392

اول ربیع الاول و سالگرد عقدمون مبارک

امروز سالگرد عقدمون بود که مصادف شده بود با اول ربیع الاول!!!!   علی عزیزم! این سالگرد رو به خودم و به خودت تبریک میگم. یه دونه ای!!.. الان بعد از گذشت چند سال! داریم از راس چهارم متوازی الاضلاع زندگیمون توی یک مسیری حرکت میکنیم که شاید این متوازی الاضلاع رو به یک چند وجهی یا چند ضلعی دیگه تبدیل کنه! اینکه چند وجهی باشه و ما روی کدوم ضلعش باشیم اصلا مهم نیست. مهم اینه که تو هستی و من تو رو دارم به یاد روز هایی که می نوشتم یکی از نوشته هام رو برات می ذارم تو وبلاگ ومن ومن بر این خطوط بی دریغ درنگ میکنم  و من سکوت میکنم بر این کویر آیه های انتظار و من به سایه های بی نصیب بی گلایه از زمان اشتیاق  بدون...
25 دی 1391

دغدغه ای از جنس بد زمانه

دغدغه دارم از بد زمانه! دغدغه از امروز تا فردا! نمی دانم از کدام بعدش بیشتر بهراسم! زمان کودکی ام نه رنگی بود نه شعری نه ریتمی و نه آهنگی! مگر لالایی مادرانه و زمزمه های محلی مادر بزرگ! لباس مدرسه ام، تلویزیون خانه ما، رنگ اتاق کودکانه ام، هیچ یک رنگی نبود. رنگ زندگی ما رنگ آرزو بود. برادرها حتی برادرهای کوچک پر بودند از غیرت و ...، حجاب همیشگی مادرم در کنار دوستانی که پایبند نبودند، الگوی زندگی بچه گانه مان بود. حال می ترسم از این زمانه، از دنیای پر از  رنگ، پر از آهنگ و .... که برایت بسیار جذاب است. از برادرهایی که یادشان رفت رنگ مردانگی به خود بگیرند و شدند: لاغیرت!!!! از منقضی شدن اعتبار معصومانه فرزندم سخن می گویم...
10 آبان 1391