برگ های زرین
به خودم می بالم که برگ های زرینی در زندگیم ورق خورده!!
به خودم می بالم که تونستم با احساسم مقابله کنم و برای حفظ دندون های بهار شیر شبانه رو قطع کنم!!
به خودم می بالم که تونستم یه بار دیگه حجامت کنم و از آثار خوبش بهره مند شم. البته این بار، بهار هم تو اتاق بود و شاهد کل فرآیند بود بعدش همش می اومد می گفت اوف اوف بعدم بوسش می کرد
به خودم می بالم که تونستم با عملیات تخریب ساختمان همسایه کنار بیام و بهار رو به صداهاش عادت بدم و مجبور به ترک منزل و ترک همسر نشمتو کوچه ما این دومین خونه است که داره تخریب میشه برای زیر آوار نرفتنمون دعا کنید
به خودم می بالم که با وجود وسوسه هایی برای رای ندادن رفتم رای دادم که اگه نمی رفتم الان شاهد حضور دولت «تدبیر و امید» نبودیم. کافی بود 250 و خورده ای هزار نفر مثل من نرن و الان دیگه امیدی تو جامعه نبود و البته برای کسایی که رای ندادن متاسفم، چون تو شیرینیش شریک نیستند. هر وقت که فکر می کنم دیگه دوران افراط گری، انگ و تهمت و خرافه پرستی و انحراف داره تموم میشه آرامش وجودم رو فرا میگیره.
به خودم می بالم بالاخره بهار دخترمه! همیشه یکی هست که نگرانم باشه وقتی ناراحتم وقتی مریضم وقتی حوصله ندارم البته وقتی تنهام و همسر خونه نیست! یکی هست که منو از تنهایی درآورده!!!