عیدانه
ماه رمضان امسال رو بخیر و خوبی پشت سر گذاشتیم، امیدوارم بازم توفیق بندگی دست پیدا کنه و بتونیم توشه تقوی همراه خودمون کنیم. اما عید امسال یه چیز دیگه بود، عیدانه ما به همراه دو وروجک که وقتی با هم بودن صدای خنده و شادی اونها فضای خونه مادر بزرگ رو پر کرده بود بدجور قند تو دل هر بیننده ای آب میکرد. این شد که بر آن شدیم حسابی به بهار و محمد خوش بگذرونیم. روز عید که واسه نماز رفتیم نماز، ولی من خیلی دوست داشتم ببرمش که تو دلم موند اما بخاطر سرما و نداشتن لباس گرم نبردیمش. اما محمد خیلی با مزه اومد کنار نمازگذارها نشست چادر سرش کرد و یه کتاب دستش گرفت و مرتب انگشت روی نوشته هاش میکشید انگار داره میخونه! خیلی با نمک بود، بعدش رفتیم دیدن اقوام. فردای عید هم رفتیم سد خان آباد و ظهر خیلی گرم رو تجربه کردیم. اما اینقدر به این دو تا وروجک خوش گذشت که خدا میدونه.
برکه ماهیگیری که نصیب ما نشد ماهی بگیریم فکر کنم ماهی ها از گرما یه گوشه کز کرده بودند مثل ما
بهار و محمد محو تماشا
بدون شرح!
کلاه بهار بر سر محمد، کلاه محمد بر سر بهار، حالا کدومشون سرش کلاه رفته؟؟؟؟!!!!!
بعد از اینکه از گردش خونه اومدیم، شبش رفتیم مهمونی و فردا شب هم که شب آخر بود رفتیم پارک مسافر
یه جشن دور همی گرفتیم!
این هم انتخاب بهار، کیک محبوبش! خوب معلومه دیگه آقا پنجی یا همون باب اسفنجی خودمون
سرشار از عشقی دخترم
دنیا رو فقط برای شادی های کودکانه ات دوست دارم!