مسجدم آرزوست
بهار تو خونه مشغول دیدن سی دی قرآنیه ، منم داشتم ظرف میشستم.
بهار میاد میگه مامان زود ظرف ها رو بشور، با همدیگه وضو بگیریم چادر سر کنیم بریم مسجد نماز بخونیم!!!!!!!!!!!! باششههه!!!!
منم دوییدم بهار رو غرق در بوسه کردم، الهی من فدات شم عزیزم شرمنده که خونمون از مسجد دوره بر عکس خونه قبلی که بسیار سهل الوصول بود. ایشاا... میریم پیش مامان بزرگ اینا می برمت مسجد یا اینکه بابایی برام ماشین بخره خودم میبرمت (خدا یا ماشین رو واسه مسجد رفتن خواستما!)، یا اینکه زودی خونه بخریم اونم خونه ای که نزدیک مسجد باشه (خونه رو هم واسه مسجد خواستما!!!). بهار هم خیلی ناز میگه بااششهه مامانی، اما دوباره زودی برمیگرده میگه مامان زود بشور ظرف ها رو زود با هم بریم مسجد!!!
خدایا مسجدم آرزوست!
پی نوشت: ممنون از مامان مطهره عزیز که این برنامه قرآنی رو معرفی کرد، اینقدر بهار رو درگیر خودش کرده خدا ان شاا... همه بچه های پاک رو درگیر اینجور چیزا کنه!!