ما فقیریم
تازگیها به این نتیجه رسیدم که ما چقدر فقیریم!!!!
فقر ما تا جایی پیش رفته که نه تنها بچه های تک فرزندمون توی خونه همبازی ندارند و تنها هستند! خیلی از ماها یا فرزند نداریم یا اگه داریم یه دونه بیشتر نداریم، هر چند اون یه دونه دنیاییه برامون اما به هر حال فقر فرزند داریم!
تازه فقر ما به همینجا ختم نمیشه، خیلی بیشتر از این حرفهاست، حاضریم به خاطر اینکه بچه مون یک لباس مارکدار بپوشه و یا تمام وسایل مورد نیازش فراهم باشه، سر کار اضافه کاری هم می مونیم و در حقیقت اون رو ساعتها تنها می زاریم برای پول بیشتر!
این تازه اول فقر ماست وقتی بچه مون توی خونه حوصله اش سر رفته می بریمش پارک تا بازی کنه معمولا کم پیش میاد همبازی پیدا کنند. چون اینقدر بچه ها منزوی شدند و شاید خودخواه که حتی حاضر به قسمت کردن لحظه هاشون برای شاد بودن نیستند. و از قضا دختر ما بدجور بدنبال همبازی بوده و هست برای رفع این مشکل فکر کردیم اگه خونمون رو مجتمع مسکونی انتخاب کنیم، می تونیم همبازی های بیشتری براش پیدا کنیم، اما ظاهرا اشتباه فکر می کردیم. اینجا نمی دونم چه خاصیتی داره که عناصر ذُکورش خیلی زیادن و بعد از ظهرها که میشه خیل کثیری از پسرها با دو دوچرخه یا اسکوتر و یا اسکیت و یا توپ مشغول بازی میشن! وقتی میریم پارک هر بچه ای معمولا تنها بازی میکنه و دیگه خیلی کم اثری از بازی های گروهی قدیم دیده میشه! دختر ها لی لی بازی کنن، طناب بازی، پسرها هفت سنگ و وسط یازی......!!!! دارم فکر میکنم اون بچه های نسل قبل که این بازی های گروهی رو خیلی خوب یاد گرفته بودند، الان آدم بزرگ هایی شدند که معمولا سر کار با همکارهای خودشون درگیرن و نمی تونن خوب با هم تعامل داشته باشن، از بچه های نسل الان که درگیر انزوای تبلت و گیم و اینترنت و وایبر و ... خیلی چیزهای دیگه هستند با وجود این همه فقر چه آینده ای می تونن داشته باشن؟؟؟!!!! خدایا همه ما را غنی بفرما !!!