بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

بهار آغاز عشقی بی تکرار

روزهای پر از گردش تو شب های سرد

1391/8/27 18:45
نویسنده : مامان بهار
363 بازدید
اشتراک گذاری

گردش و تفریح تو این روزها و شب های سرد چه مزه ای میده، چند شب پیش رفتیم پارک روبروی خونمون و تو طبق معمول همیشه از تاب بازی نهایت لذت رو بردی، اینقدر قشنگ از ته دل می خندی که نگو و نپرس!! آتیش پاره مامانیماچ هوا اونشب سرد بود و به همین خاطر کسی جز ما تو پارک نبود و تو هم تونستی یه دل سیر تاب بخوری.. دیگه داری یکساله میشی و توانایی های تو هم مثل خودت داره رشد میکنه.

کلی خودت رو پاهات نگه میداری اما چند تا قدم بیشتر راه نمی ري، تا ما عطسه میکنیم یا سرفه و ... سریع سعی میکنی ادای صدای ما رو در بیاری.

به چی می گی تی، به نازی می گی نانی، تا غذای خوشمزه بهت میدم هی سرت رو تکون میدی می گی به به، تا میگم "حسنی میایی بریم حموم" دستاتو تکون میدی و میگی مَه مَه!!!

تا میگم "خدایا شکرت" کن بهار !!! دستات رو بالا می بری(الهی خودم فدات) و می خندی.

به جوجه می گی دوده!  بعد از تاب بازی حسابی حالا دیگه هر وقت موهاشو شونه میکنم یا لباس مرتب تنش میکتم ، سریع می گه دَدَ!! حالا ما که دَدَ نمی ریمچشمک!

هر چیزی که می خوایی انگشت اشاره به سمتش می گیری خیلی ملایم می گی بده ! کلا بده و بیا رو اینطوری می گینیشخند

موقع اذون که میشه شروع میکنی به در آوردن یه سری صداهای آوا دار و منم یادت دادم دستتم می ذاری روی گوشت انگار بخوای اذون بگی، اصن یه وضی!!

 

بهار و تاب

 

اینم یه حرکت جدید ژیمناستیک از بهار داره تمرین ملق زدن میکنه!

 

بهارو ژیمناستیک

دیروز جمعه هم بابا جون با دوستای سمپادیش قرار گذاشته بود فودکورت راه چوبی کنار بوستان آب و آتش! خیلی جالب بود بعد از این همه سال دوباره با بچه های دبیرستانش دیدار تازه کرد و بهترین دوستش هم اومده بود! تو هم  که خیلی دختره خوبی بودی. اما مشکلت این بود که اصلاً نمی خندیدی و خیلی جدی بودی(خفن سر سنگین) دخترم موقع شناسه!!!

بهار و راه چوبی

 

اونجا چون فضاش باز بود و غذا رو هم تازه ساعت 8 سرو می کردن، ما از اونجا رفتیم یه رستوران دیگه توی خیابون ولیعصر!

اونجا فضاش بهتر بود و یه خوبیه دیگه اینکه صندلی غذا هم داشت! اون شب همچین سوپ شیر رو خوشمزه خوردی که منم امروز دوباره همونو برات درست کردم.

دهنتم تا جا داشت پر از غذا کردی و هی می خندیدی!! فقط شانس آوردیم بشقاب رو نشکوندی!!

بهار و رستوان

 

فدای اون نگات شم عزیزم اینقدر نقشه های خوب دارم واسه تولدت! اما محرم اومده و مجبوریم دیرتر تولد بگیریم!!!

بهار بعد از شام

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

پرنسس
27 آبان 91 18:56
سلام دوست من ،برای طراحی تم تولد دلبندتون در خدمتم می تونید به کلوپم در نی نی سایت سر بزنی و طرح هامرو ببینی و اگه سوالی داشتی در وبلاگم بپرسی قیمت 15 هزار ::::هر طرح 1000تومان منتظرتونم اینم آدرس کلوپم http://www.ninisite.com/clubs/chat.asp?clubID=17590&ChatDate=27-8-1391 آدرس ایمیلم parnia.sm90@yahoo.com
زهره مامان آریان
28 آبان 91 1:23
ای جانم چه کیفی می کنه رو تاب.
چقدرم قشنگ حرکات ورزشی انجام میده.



می بینی چه ژستی گرفته ازش عکس بگیرم؟؟!!!
زهره مامان آریان
28 آبان 91 1:24
افرین به این خانوم موقعیت شناس.دخملی خودش میدونه کجا سیاست کنه تا حساب کار دست همه بیاد
مامان مریم
29 آبان 91 10:10
زینب
30 آبان 91 13:58
سلام خدا ببخشه بهتون بهار جون ناز رو. بازم پیش ما بیاین و وبلاگ آموزشی مون رو هم سری بزنین البته اگه دوست دارین niniq.niniweblog.com
شادي
1 آذر 91 2:23
ملق زدنت رو عشق بهار
سارا
2 آذر 91 21:11
سلام این فراخوان رو ببینید http://mehrkhane.com/fa/news/4563 انشاالله امسال همه ی مامانای وبلاگ نویس بتونن فضای مجازی رو عاشورایی کنن
mamane Ali
2 آذر 91 21:55
الهی قربون نانی گفتنت .. چه زبون شیرینی .. خوش به حال مامانی و بابایی .. مامانی مواظب جیگرک ما باش سرما نخوره


چشم عزیزم! مرسی که به ما سر زدی
زهره مامان آریان
3 آذر 91 23:33
دایی امین و شرکا
7 آذر 91 13:07
سلام دیشب خونه یکی از دوستام بودم چندتا از عکسای بهارو نشونش دادم وقتی اون عکسش رو که تازه از حموم در اومده بود رو دید گفت چقدر نازه مثل ننه نقلی میمونه