یازده ماهگیت مبارک+ کلی چیز میز دیگه
این چند وقته کلی اتفاق افتاده اما من تا امروز حوصله نکردم چیزی بنویسم(دلیلش رو نمی دونم و نبود دیگه)!!!!
امروز رفتیم امامزاده باغ فیض و یکم استخون سبک کردم و حال دماغ نوشتن پیدا کردم
بهار جونم یازده ماهه شدی، به همین زودی داری یکساله می شی خوشگلم!
بهار هم اولین بار در یازده ماهگیش رفت زیارت، خیلی هم براش جالب بود، برای ضریح و آیینه کاری و لوسترها و ... خیلی ذوق داشت. توی حیاط امامزاده ازش عکس گرفتم واسه یادگاری.
بهار خوشگلم، عاشقتم جیگرم!!!
دندون چهارمت هم در اومد. دیگه از دست گاز گاز کردنت باید فرار کرد
موهای خوشگلتم هفته پیش کوتاه کردم. دخمل مرتبی شدی دیگه.
هفته پیش مهمون داشتیم و محمد علی که 20 ماهشه اومده بود و تو هم کلی باهاش دوست شدی.
شکر خدا دیگه اوضاع غذا خوردنت خیلی بهتره. امروز داشتم با مامانم حرف میزدم، یهو دیدم بهار رو پاهاش بلند شده و وایستاده. خیلی ذوق کردیم هم من هم خودش.
چند روزی هست که چند تا قدم می تونه راه بره ولی کج و کوله راه میره و زودی می افته. به شدت من و باباش در حال تمرین کردن با بهاریم که بتونه خودش راه بره. تاتی که راه می ره خودش با یه صدای ناز دخترونه میگه تاااااا تیییییی!!!! بابا رو بَ بَ میگه،
از خوردنیهای جدیدی که می خوره بگم، سیر خام می خوره باورتون میشه؟ پیاز رو تا می بینه می خواد، همچین آب از دهنش راه می افته که نگو، مویز می خوره در حد بنز، عاشق دوغ شده بشدت طوریکه سهم ما رو می خوره ما هم ناچار براش لیوان جدا دوغ درست می کنیم.
خلاصه خیلی جیگر شده این دخملی ما. اینم یه عکس ناز از بهار بعد از حموم