جمعه 3 خرداد عازم سفر به مشهد مقدس شدیم. اولین بار بود که با ماشین خودمون به مشهد می رفتیم اونم با وجود وروجکی مثل بهار. اما برخلاف تصور ما، این بار بهار خیلی بچه خوب و آرومی بود. یا خواب بود یا تو بغل مامان بزرگ و بابابزرگ و داییش خودشو لوس می کرد و باهاشون می خندید و بازی می کرد. گاهی هم باباش رو که در حال رانندگی بود، ناز می کرد. دو سه ساعتی توی پارک ملت دامغان توقف کردیم و اونجا ناهار خوردیم و استراحت کردیم. مقصد بعدی ما نیشابور بود. تخته گاز می رفتیم که مثلاً زود برسیم نیشابور. اما درست بین شاهرود و سبزوار بود که ماجراها شروع شد. اول از همه پلیس ما رو به علت سرعت غیرمجاز متوقف کرد. البته اون موقع داداشم رانندگی می کرد. خلاصه با ...