بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

بهار آغاز عشقی بی تکرار

دوری

بهار و مامانش امروز رفتند الیگودرز پیش مامان بزرگ و بابابزرگ بهار. بابایی هم تنها مونده خونه. واااای نمیدونید دوری از بهار چقدر برام سخته. البته قبلاً هم یک بار تجربه دور بودن ازش رو داشتم. توی عید هم یک هفته من تهران بودم و بهار و مامانش الیگودرز. اما این بار نمی دونم چرا اینقدر برام سخته. تو این دو سه ماه اخیر بدجوری به بهار وابسته شده بودم. بهارم همین طور. هر روز بعد از ظهر که از شرکت میرفتم خونه، به محض اینکه در رو باز می کردم و بهار منو می دید، آن چنان ذوق زده می شد و خنده های از ته دل می کرد که خودم متعجب می شدم. حتی بهم مهلت نمی داد که برم دستامو بشورم بعد بیام بغلش کنم. اگه یه لحظه دیر می رفتم سراغش گریه می کرد. حالا نمی...
17 مرداد 1391

بهار از نگاه آمار

بهار جونم مشخصاتت  رو از بدو تولد تا 7 ماهگیت، تو وبلاگت می ذارم تا یادمون نره چی بودی، چی شدی یا بهتره بگم چی داری می شی دور سر بدو تولد : 35 cm قد بدو تولد:  51 cm وزن بدو تولد: 3.480 kg دور سر 2 ماهگی : 38 cm قد 2 ماهگی: 56 cm وزن 2 ماهگی: 4.800 kg دور سر 4 ماهگی : 39.5 cm قد 4 ماهگی: 65 cm وزن 4 ماهگی: 6.100 kg دور سر 6 ماهگی : 41.5 cm قد 6 ماهگی: 70 cm وزن 6 ماهگی: 7.200 kg دور سر 7 ماهگی : 42 cm قد 7 ماهگی: 70 cm...
14 مرداد 1391

وقتی اشتیاق تو چشات برق میزنه

یه وقت هایی میگم کاش زودتر وبلاگ نوشتن رو شروع می کردم, لحظات قشنگی که تو دل مامانی بودی!!! واقعاً تو خیلی بلایی, عسل مامانی تو!!! فدات بشه مامانی . امروز داشتم عکساتو یه نگاه مینداختم, دیدم وقتی اشتیاق تو چشات برق میزنه یه چیز دیگه ای میشی و پیش خودم گفتم اونایی که تو فکربچه نیستن شاید فکرشم نمی کنن که دیدن لبخند فرزند قشنگ ترین لذت زندگیه. آنوقت بود که تصمیم گرفتم.....   یه وقت هایی میگم کاش زودتر وبلاگ نوشتن رو شروع می کردم, لحظات قشنگی که تو دل مامانی بودی!!! واقعاً تو خیلی بلایی, عسل مامانی تو!!! فدات بشه مامانی . امروز داشتم عکساتو یه نگاه مینداختم, دیدم وقتی اشتیاق تو چشات برق میزنه یه چیز دیگه...
9 مرداد 1391

پوست موز چه مزه اییه؟؟

بهار جونم هر کاری می کنم هیچ میوه ای رو دوست نداره, سیب, موز, گلابی, هلو,..... تا جلو دهنش می برم دهنشو محکم می بنده !!! دیروز داشتم موز می خوردم و متوجه علاقه بهار به پوست موز شدم. تا نزدیکش بردم از دستم قاپید و شروع کرد به خوردن پوست موز(اونم با چه علاقه ای) حالا چی توی مزه پوست موز دیده نمی دونم!!! راستی بهار پوست موز چه مزه اییه؟؟!!!!...... ...
4 مرداد 1391

بهار بدو بیا

بهار من توی اواخر سه ماهگیش بود که شروع کرد به برگشتن, اما تا یه ذره میگذشت شروع میکرد به گریه کردن که چرا نمیتونه جلو بره,  دستاشو کنارش مثل بال های هواپیما نگه می داشت، انگار که داره پرواز می کنه. همش نگران بودم که نکنه دیرتر از زمان معمولش سینه خیز رفتن رو شروع کنه و کی حرکت می کنه و ... (از همین نگرانی هایی که همه مامان ها دارد). اما کم کم .... بهار من توی اواخر سه ماهگیش بود که شروع کرد به برگشتن, اما تا یه ذره میگذشت شروع میکرد به گریه کردن که چرا نمیتونه جلو بره,  دستاشو کنارش مثل بال های هواپیما نگه می داشت، انگار که داره پرواز می کنه. همش نگران بودم که نکنه دیرتر از زمان معمولش سینه خیز رفتن رو شروع کنه و کی حرکت می کنه...
2 مرداد 1391

بازی و سروصدا تو مطب دکتر

دیروز بهار رو برای مشاوره در مورد بعضی از مسائل، بردیم یه کلینیک طب سنتی. با اینکه هوا خیلی گرم بود و معمولاً بهار تو گرما خیلی بی قراری می کنه، اما دیروز از همیشه سرحال تر به نظر می رسید. تو بغلم نشسته بود و با زبون کودکانه خودش با صدای بلند اَدَ بَدَ دَدَ ... می کرد. خلاصه اینقدر اونجا رو رو سرش گذاشته بود که منشی، ما رو که نوبت قبلی نداشتیم و قرار بود بین مریض ها بریم، زودتر از اون بنده خدایی که 20 روز پیش وقت گرفته بود، فرستاد پیش دکتر. بالاخره این شیطنت و سروصدای بهار یه جایی به درد ما خورد. ...
25 تير 1391

سقوط آزاد

دو روز یش بود که بهار دختر گلم رو تخت تنها گذاشتم دویدم  اما چند ثانیه نگذشته بود که داد دخترم به هوا رفت خدا رو شکر کنار تخت بالش گذاشته بودم اما  از اون روز تصمیم گرفتم خاطرات بهار رو بنویسم که امروز موفق شدم این سقوط آزاد به خیر گذشت و شد یه خاطره حالا دیگه دخترم وبلاگ داره و این ماجرا باعث شد از 8 ماهگی دیگه رو تخت خودش بخوابه   ...
23 تير 1391