بَبَلم بَبَلم
نمی دونم شما هم درگیر وابستگی های بچه هاتون هستید یا نه اما من این روزها با معضل بَبَلم بَبَلم مواجه هستم.
درست، از چهارشنبه مجدداً بهار خانوم گلاب به روتون اسهال استفراغ گرفتن و لب به غذا نزدن، الان هم به قول معروف مثل نی قلیون شده و دیروز که خدا رو شکر کمی لب به غذا زد، هر جا که می خواستم برم ایشون می فرمودند بَبَلم بَبَلم! و من هم عاجزانه ایشون را اندر آغوش خویش می گرفتم، با وجود دست بریده(به طرز ناجور) ایشان را مانند گنج طلا از این سو به آن سو می بردم و الان کتف اون دستم هم درد میکنه
دیشبم که تا 12 شب به باباش وصل شده بود و درخواست بَبَلم بَبَلم داشت!!!!!!!!!!!.......
نمی دونم ما خیلی لوسش کردیم بهار خانوم رو، یا ذاتش بنا بر لوس بودن داره، خلاصه موندم چیکار کنم. کوچکترین خرق عادتی هم که داشته باشیم و سر باز بزنیم گریه هایی میکنه که نگو، من که بهش میگم گریه آمبولانسی آخه هم خیلی بلنده هم پشت سر هم و بی وقفه
این خارجیها چکار میکنن بچه هاشون تا بهشون میگن برو تو رختخواب سریع میگن چشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟......
بچه ما تا بهش بگیم بالا چشمت ابرو انگار آخر دنیاست
حالا الان میگیم مریضه رعایتش رو میکنیم اما در کل پدیده ایه واسه خودش در نافرمانی به خصوص در غذا خوردن و علی الخصوص میوه نخوردن........ که همیشه حرص من و در میاره.
فکرکنم نیاز به مشاوره دارم در این زمینه، شایدم الان براش زوده که بخواد درک کنه........
راستی یه خبر توپ دارم. پارسال که میخواستم برای بهار بعد از محرم و صفر تولد بگیرم، مادربزرگم به رحمت خدا رفتن، امسال گفتم دیگه صبر نمیکنم عزرائیل ضد حال بزنه، قبل محرم صفر میگیرم قبل از اینکه حضرت عزرائیل بخواد دست بکار شه، حسابی به تلاش و تکاپو افتادم تا اولین تولدی که میگیرم باشکوه باشه که بازم ضایع شدم.
چون حضرت حق به حضرت مرگ فرمودند: که عمه مادرم را به رحمت ایزدی بپیوندانند وایشان هم اطاعت نمودند خلاصه خدا رحمتش کنه! مریضی بهار و بریدن دست من هم مزید علت شد که به یک تولد خصوصی بسنده کنیم چون اگر بخواهیم دوباره تا بعد از محرم صفر صبر کنیم ممکنه .......................!!!!