بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

بهار آغاز عشقی بی تکرار

بَبَلم بَبَلم

1392/7/22 11:57
نویسنده : مامان بهار
299 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم شما هم درگیر وابستگی های بچه هاتون هستید یا نه اما من این روزها با معضل بَبَلم بَبَلم مواجه هستم.

درست، از چهارشنبه مجدداً بهار خانوم گلاب به روتون اسهال استفراغ گرفتن و لب به غذا نزدن، الان هم به قول معروف مثل نی قلیون شده و دیروز که خدا رو شکر کمی لب به غذا زد، هر جا که می خواستم برم ایشون می فرمودند بَبَلم بَبَلم! و من هم عاجزانه ایشون را اندر آغوش خویش می گرفتم، با وجود دست بریده(به طرز ناجور) ایشان را مانند گنج طلا از این سو به آن سو می بردم و الان کتف اون دستم هم درد میکنهنیشخند

دیشبم که تا 12 شب به باباش وصل شده بود و درخواست بَبَلم بَبَلم داشت!!!!!!!!!!!.......

نمی دونم ما خیلی لوسش کردیم بهار خانوم رو، یا ذاتش بنا بر لوس بودن داره، خلاصه موندم چیکار کنم. کوچکترین خرق عادتی هم که داشته باشیم و سر باز بزنیم گریه هایی میکنه که نگو، من که بهش میگم گریه آمبولانسی آخه هم خیلی بلنده هم پشت سر هم و بی وقفهکلافه

این خارجیها چکار میکنن بچه هاشون تا بهشون میگن برو تو رختخواب سریع میگن چشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟......

بچه ما تا بهش بگیم بالا چشمت ابرو انگار آخر دنیاستعصبانی

حالا الان میگیم مریضه رعایتش رو میکنیم اما در کل پدیده ایه واسه خودش در نافرمانی به خصوص در غذا خوردن و علی الخصوص میوه نخوردن........ که همیشه حرص من و در میاره.

فکرکنم نیاز به مشاوره دارم در این زمینه، شایدم الان براش زوده که بخواد درک کنه........

راستی یه خبر توپ دارم. پارسال که میخواستم برای بهار بعد از محرم و صفر تولد بگیرم، مادربزرگم به رحمت خدا رفتن، امسال گفتم دیگه صبر نمیکنم عزرائیل ضد حال بزنه، قبل محرم صفر میگیرم قبل از اینکه حضرت عزرائیل بخواد دست بکار شه، حسابی به تلاش و تکاپو افتادم تا اولین تولدی که میگیرم باشکوه باشه که بازم ضایع شدم.

چون حضرت حق به حضرت مرگ فرمودند: که عمه مادرم را به رحمت ایزدی بپیوندانند وایشان هم اطاعت نمودندناراحتتعجب خلاصه خدا رحمتش کنه! مریضی بهار و بریدن دست من هم مزید علت شد که به یک تولد خصوصی بسنده کنیم چون اگر بخواهیم دوباره تا بعد از محرم صفر صبر کنیم ممکنه .......................!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

سجاد
26 مهر 92 18:28
شما هم دعوتین ... بفرمایین داخل
مامان سونیا
1 آبان 92 16:22
علي در عرش بالا بي نظير است
علي بر عالم و آدم امير است
به عشق نام مولايم نوشتم
چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟
"عید غدیر مبارک "



بر شما و همه مومنین مبارک
مسافر
2 آبان 92 1:35
فکر کنم تو مریضیها از این وابستگیها پیش میاد
ما هم این اواخر که مطهره درگیر دو ه تا بیماری پشت سر هم شد
با این وابستگی رو برو شدیم
در خواست بغلم کن به خصوص به من که خیلی خیلی زیاد بود
و من این حین هی می گفتم اگه مطهره وزنش زیاد بود من چیکار باید می کردم
خیلی جاها هم بار رو می ذاشتیم رو دوش بابایی
و البته ناگفته نماند همچنان وابسته است به من
خیلی بیشتر از قبل مریضیهاش
حتی خونه مادرجونش که طبقه بالا هست به ندرت بدون من میره ، بره هم زود بر می گرده و من باید همه جا اون رو با خودم ببرم و گاهی اوضاع خیلی سخت میشه

درست میشه
صبر کن

د رپناه خدا


تو رو خدا دعام کن، خیلی داغونم، همه که مثل شما محکم نیستن ما یه بچه لوس بودیم افتادیم تو غربت با یک کوه مشکلات
کاش خدا از صبر، یکمشم به من میداد
مامان مریم
15 آبان 92 17:26
خارجیا کار خاصی نمیکنن مثل ما فک نمیکنن بچه با یه گریه زبونم لال میمیره..! من یکی که اگه مهتاب گریه کنه دست وپامو گم میکنمو میشم غلام حلقه به گوشش..! منم جای بچه بودم پررو میشدم..


یه برنامه تربیتی خارجی نشون میداد بچه تا خود صبح ونگ میزد مامانه تکون نمیخورد بره اتاقش..تا یک هفته همین کارو کرد تا اتاقشو جداکنه اونوقت ما..!!



جالب بود به فکر فرو رفتم یکی از اقوام ما هم خدا بهش دوتا دختر دوقلو داده دقیقا همین کاری که شما میگید کرد و الان اصلا به مادر کار ندارن خودشون می خوابن غذا میخورن و... من هم فکر کنم باید راه غلطی که پیش گرفتم رو اصلاح کنم




آخه من یه مشکل دیگه هم دارم اونم اینه که اگه کوچکترین کم محلی بهش بکنم بچم از نظر روحی داغون میشه اینقدر گریه میکنه و میگه عزیز دلم دوست دارم که آدم میمونه کارم درسته یا اشتباهه


بوس واسه مهتاب مهربون