بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

بهار آغاز عشقی بی تکرار

مرورنامه نیم ماهه زندگی بهار

دو هفته ای  هست که از بهار چیزی ننوشتم! کلی اتفاق افتاده! اما خوب، مرور میکنیم این نیم ماه از زندگیش را. دو هفته پیش رفتیم بوستان جوانمردان!!! بر خلاف تصورمون باز هم بهار رو سفیدمون کرد و گذاشت کلی خوش بگذرونیم و خوش بهش بگذره! من همیشه فکر میکردم اینجا هم مثل نهج البلاغه است اما دیدم که خیلی بهتره! بهار هم کلی توپ بازی کرد و ... هفته پیش هم بخاطر وجود سر و صداهای زیاد همسایه بعلت تخریب! تصمیم گرفتیم از سر و صداهای شهری دور بشیم و به دامان طبیعت پناه ببریم. این شد که عازم آب نیک روستایی بعد از فشم شدیم. تقریبا ظهر رسیدیم اونجا و با یک طبیعت زیبا و سر سبز و بویژه آب و هوای خنک روبرو شدیم. آب رود اونجا بسیار سرد بود، بطوری...
12 تير 1392

درس عبرت

روز اول تیرماه با تلفن بیسیممون خداحافظی کردیم!!!.... چرا؟؟؟؟....خوب معلومه دیگه بهار خانوم استکان آب رو ریخت روش و منهدمش کرد. البته این اولین خسارتی نبود که به ما وارد شده، کلی ظرف و ظروف و آنتن دیجیتال و ... قبلا باهاشون خداحافظی کرده بودیم اما خوب خیلی اذیت کننده نبود به اندازه این یکی! آخه خیلی بدرد بخور بود و بدون اون با وجود بهار دیگه مکالمه بسختی صورت میگیره!!!! از همه بدتر اینکه رفتیم تعمیرش کنیم قابل تعمیر نبود و اگه الان بخواهیم یه دو نه نوش رو بخریم کلی قیمتش رفته بالا، ماهم که پولدار!!! اون روزی که این گوشی رو خریده بودیم اگه می دونستیم اینقدر قیمت ها نجومی بالا می رن و بهار وروجک داغونش میکنه حتما دو تا بیسیم میخریدیم!......
3 تير 1392

برای همسرم!

زتمام بودنی هاتو فقط از آن من باش ❤❤❤ که به غیر باتوبودن دلم آرزو ندارد برای همسرم! همسرم تولدت، سالروز زمینی شدنت را مرور میکنم! در قاب خاطرات بر بال قاصدک ها پیغام تبریکم را پذیرا باش. همسر عزیزم! امروز روز تولدت رو تبریک میگم و امیدوارم همیشه در کنار هم باشیم و همینطور عاشقانه و بی ریا با هم باشیم و با هم بمونیم. ...
2 تير 1392

سفر پرماجرا - قسمت دوم

این روزها کمبود وقت و نداشتن اینترنت من رو از وبلاگم دور کرده! حالا که فرصتی پیش اومده به همراه قطره ای اینترنت، ادامه خاطرات سفرمون رو مرور می کنم. به سمت بجنورد که حرکت کردیم بهار خوابید و تقریبا تا برسیم خواب بود. شب ساعت 10 رسیدیم و بهار که دیگه بیدار شده بود از دیدن مادربزرگش واقعاً ذوق زده شده بود و از در و دیوار بالا می رفت. شب که خیلی خسته بودیم به خاطر زیارتهای شبونه، تخت خوابیدیم. فردا بعد از ظهر عازم گشت و گذار شدیم اول رفتیم بوستان جاوید سر مزار بابای علی که فاتحه بخونیم که بهار خواب بود و اونجا تازه بیدار شد. بعد رفتیم یه گشت تو بازار زدیم و رفتیم آیینه خانه مفخم رو ببینیم که گفتن واسه تعمیرات فعلاً بازدید نداریم. آیینه خانه م...
26 خرداد 1392

18 ماهه من

عزیزم! نفسم! زندگیم پر شده از تو، 18 ماهه من! یک سال و نیم از بودنت می گذره و چه روزهایی که با هم نداشتیم 18 ماهه من الان 12 تا دندون داره، با 85 سانت قد، و 10 کیلو وزن امروز هم رفتیم واکسنت رو زدیم! 18 ماهه من دوستت دارم! ...
20 خرداد 1392

سفر پرماجرا - قسمت اول

جمعه 3 خرداد عازم سفر به مشهد مقدس شدیم. اولین بار بود که با ماشین خودمون به مشهد می رفتیم اونم با وجود وروجکی مثل بهار. اما برخلاف تصور ما، این بار بهار خیلی بچه خوب و آرومی بود. یا خواب بود یا تو بغل مامان بزرگ و بابابزرگ و داییش خودشو لوس می کرد و باهاشون می خندید و بازی می کرد. گاهی هم باباش رو که در حال رانندگی بود، ناز می کرد. دو سه ساعتی توی پارک ملت دامغان توقف کردیم و اونجا ناهار خوردیم و استراحت کردیم. مقصد بعدی ما نیشابور بود. تخته گاز می رفتیم که مثلاً زود برسیم نیشابور. اما درست بین شاهرود و سبزوار بود که ماجراها شروع شد.  اول از همه پلیس ما رو به علت سرعت غیرمجاز متوقف کرد. البته اون موقع داداشم رانندگی می کرد. خلاصه با ...
16 خرداد 1392

کمی آسمانی شدیم

هفته ای که بر ما گذشت غیر قابل توصیف هست!! در این هفته به عشق حضرتش، هشتمین دُر گهر بارش، بر روی بال فرشتگان کمی آسمانی شدیم. چه حس خوبی داشت وقتی 2 بار رفتنت به دلایل مختلف لغو شد، زیارت شاه عبدالعظیمِ حسنی را راه چاره تسکین یافتیم، اما غریب الغربا با سخاوت تمام سفره خوان رحمتش را برایمان پهن کرد. تا لحظه آخر هنوز باور نداشتم، اما اکنون بعد از گذشت یک هفته، حالا باور ندارم که تموم شد. اولین بار با اولین فرزند به حریم امنش راه یافتیم، با این که فرصت زیارت و عبادت با وجود کودکی که با جسارت تمام، کودک درونش را در صحن مطهرش آزاد می کرد و ما را به دنبال خود می کشاند اما حالا برای لحظه ای برای اندکی آسمان را لمس کردیم و بر بارگاه ملکوتیش اشکی...
11 خرداد 1392

صبحانه هایی از جنس بهشت

اینبار میخوام دستور صبحانه هایی از جنس بهشت رو براتون بزارم که فکر کنم بیشترشون منسوخ شدن ولی واقعا خوشمزه، ناب و بی نظیرن و اگه دروغ نگفته باشم یک به به تمام عیار برای بچه هامون هستش که حسابی به منبع انرژی نیاز دارن: عنوان هاش رو میگم، دستورش تو ادامه مطلب واسه کسایی که دوست دارن میذارم، اونهایی هم که دوست ندارن برن همون فرنی و تخم مرغ تکراری بدن، انتخاب با خودشونه . برشتوک تر حلوا خاروشه عدسی حلوا عسلی کاچی بفرمایید میل کنید:: البته در ادامه مطلب نکته تهیه آرد پایه :  همه این صبحانه ها یا حتی عصرانه ها(میان وعده ها)، یه پایه اصلی دارن . اونم تفت دادن آرد یا به اصطلاح بو دادن اونه که خیلی هم سلیقه ایه بعضیها زیاد آ...
26 ارديبهشت 1392

ایام به کام است

این روزهای بهاری دارن زود میگذرن و دختر من داره 17 ماهه میشه! خدایا اینقدر این لحظات شیرین شدن که حیفم میاد بشینم پای نت، بیشتر وقتم با بهار میگذره!!! اینقدر داره دلبری میکنه که نگو! یه شب که باباش از خستگی روی مبل خوابش برده بود، من میوه آورده بودم، اما دخترم هی طالبی برمیداشت می ذاشت تو دهن باباش، هی انگشت می کرد داخل سیب می برد واسه باباش خلاصه محبت میکنه، میگن دختر مهربونه، بیخودی نگفتن دیگه.....!!!!! هفته پیش رفتیم بوستان گفتگو، این روزها که رفتن بیرون واسه ما دردسری شده، آحه همش بهار میخواد بره و یه جا بند نمی شه، یه توپ کوچیک برداشته بود هی پرتش میکرد می دویید طرفش، این دو ساعت کارش همین بود و ما هم سرگردان بدنبال وروجک...
18 ارديبهشت 1392

تقدیم به تمام مادران ایرانی

امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا. بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟ صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟ آن زمان که خط خطی های بی‌قراری ام را با مهر و محبّتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه ی زندگی را به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مانده است. و من باز فراموش می‌کردم محبت تشدید دارد. در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم پای من آمدی، بار ها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی. آری، از تو آموختم، حتی در سخت ترین شرایط، امید را هرگز از یاد نبرم. یادم نمی‌رود چه شب ها که تا صبح بر بالینِ من، بوسه بر پیشانیِ تب دارم می&...
12 ارديبهشت 1392